سفر به کانادا: قسمت اول – آمستردام، باغ بهشت

12
8036

سفر به کانادا را در حالی آغاز می کنم که تقریبا مطمئن بودم تقاضای روادیدم رد خواهد شد. برای این اطمینان دو علت داشتم: اول اینکه چهار سال پیش برای مهاجرت به کانادا فرم پر کرده ام و در لیست انتظارم و دوم به دلیل اقامت برادرم در آن کشور. سی و هفت روز پیش، فرم های پر شده را به همراه پاسپورت و درخواست ویزای توریستی برای سفارت کانادا در تهران پست کرده ام و پروازم هم برای فردا شب رزرو شده که همراهم زنگ می خورد و از سفارت کانادا خبر می دهند که ویزایت آماده است. اگردوست دارید اینبار هم با من همسفر باشید ادامه مطلب تقدیم به شما.

از آنجا که باور نداشتم ویزا را بگیرم کمی دست پاچه شده ام. کارهایم را سریع جفت و جور می کنم و در کمتر از 24 ساعت سوار پرواز KLM می شوم که قرار است مرا از طریق آمستردام به تورنتو برساند. پرواز را در زمان رزرو طوری انتخاب کرده ام که بتوانم نگاهی هم به آمستردام بیاندازم (به لطف ویزای شنگنی که قبلا برای کار دیگری از سفارت اتریش گرفته ام).
فرانکفورت، دوسلدورف، پاریس، رم، ونیز و حتی بلگراد را دیده ام اما هنوز به هلند نرفته ام و این بهترین فرصتی است که می توانم نگاهی به این شهر بیاندازم. پرواز از تهران که بلند می شود از شدت خستگی تقریبا بیهوش می شوم و این خواب عمیق آنقدری هست که نفهمم هواپیما در آتن پایتخت یونان نشسته و سوختگیری کرده است (آخر می دانید که ما اروپایی ها را از لحاظ سوخت هواپیما تحریم کرده ایم و همین روزهاست که آنها از گرسنگی بمیرند!).
این سوختگیری اجباری یک ساعت زمان پرواز را طولانی می کند تا من سحرگاه به وقت هلند در فرودگاه اسکیپهول (schiphol) آمستردام از هواپیما پیاده شوم (ظاهرا بین علما در تلفظ نام این فرودگاه اختلاف نظر هست پس لطفا این نام عجیب و غریب را تحمل کنید!). برنامه ام این است: ازباغ گلهای هلند (Keukenhof garden) که بزرگترین باغ گلهای جهان است دیدن کنم و بعد سری به شهر آمستردام بزنم هرچند کمی بعد مشخص می شود که کمی خوش خیال بوده ام!
برای سبک شدن کوله پشتی ام، یکی از صندوق های امانات اتوماتیک داخل فرودگاه را (که با سکه کار می کنند با هزینه 6 یورو برای 24 ساعت) می گیرم و وسایل اضافه را داخلش می گذارم. از همان داخل فرودگاه بلیط رفت و برگشت و بلیط ورودیه باغ گلها را می خرم(25 یورو) و می روم سراغ باجه چک کردن ویزا. مامور فرودگاه از من می پرسد برای چه می خواهم بیرون بروم و من بلیط را نشانش می دهم و همچنین کارت پرواز بعدی ام را که هفت هشت ساعت دیگر است. با لبخندی بدرقه ام می کند و از فرودگاه خارج می شوم.

amsterdam-01.jpgبیرون فرودگاه آمستردام (برای دیدن عکس بزرگتر بر روی آن کلیک کنید)

درست از بیرون فرودگاه آمستردام اتوبوسی هست (خط 58) که مرا مستقیم به باغ گلها می رساند (انتهای مسیر). هر 15 دقیقه یک اتوبوس راه می افتد و 35 دقیقه طول می کشد تا به مقصد برسیم.
با اینکه وسط هفته است اما ورودی بسیار شلوغ است. همین که وارد می شوم می فهمم از آن جاهایی نیست که بتوانم به آسانی از آن دل بکنم.

amsterdam-02.jpg
ورودی باغ گلهای آمستردام (برای دیدن عکس بزرگتر بر روی آن کلیک کنید)

راستش هرچه فکر می کنم از این به بعد را نمی شود به راحتی با نوشتن توصیف کرد. بگذار تصاویر صحبت کنند. این چند عکس تنها مشتی است نمونه خرواری که باعث شد بیش از شش ساعت را در باغ بهشت هلند در طبیعت غرق شوم و دیدن خود شهر آمستردام را بگذارم برای فرصتی دیگر. برای دیدن هر عکس در اندازه بزرگتر روی آن کلیک کنید.

amsterdam-03.jpg

amsterdam-04.jpg

amsterdam-05.jpg

amsterdam-06.jpg
از چیزهای جالبی که در باغ گلها دیدم یکی گلخانه ای بود در انتهای باغ نزدیک آسیاب هلندی معروف. در این گلخانه عجیب ترین و زیباترین گلهایی که می توان تصورش را کرد دیدم.

amsterdam-08.jpg

amsterdam-07.jpg
کمی پایین تر از این گلخانه آتلیه و فروشگاه بزرگ نقاشان هلندی از آن جاهایی است که عاشقان تابلوهای نقاشی چون من را دیوانه می کند. نقاشان با سبک های مختلف در حال کارند. غرق در کارشان و فارغ از هیاهوی بازدیدکنندگانی که با تحسین کارشان را تماشا می کنند.

amsterdam-09.jpg
به سختی بر وسوسه خرید تابلویی به یادگار غلبه می کنم و راهم را پیش می گیرم (می دانم بخاطر پرواز بعدی که در پیش است نمی توانم تابلو را به راحتی با خودم ببرم و در برگشت به ایران بیاورم). وقتی دوباره به ورودی ابتدای باغ که از آن شروع کرده ام می رسم انگار نه انگار این همه ساعت اینجا بوده ام. به سمت اتوبوس می روم و راه برگشت به فرودگاه را پیش می گیرم.
در برگشت پاسپورت را به مامور فرودگاه می دهم. دستگاهش نمی تواند بارکد گذرنامه را که تازه تجدید کرده ام بخواند. در ایران به من گفته اند پاسپورت های جدید را دیجیتالی کرده اند و همین کافی است تا انتظار دردسر را داشته باشم! مامور با احترام از من می خواهد با او بروم و در اتاقی که سه  نفر دیگر هم مثل من منتظر نشسته اند می نشینم. بلافاصله کاغذی مهر شده را به من می دهد که رویش نوشته شده شما برای چک کردن گذرنامه و روادیدتان در اینجا هستید و افسر مسئول وضعیت شما فلانی است. همه چیز درست مثل ایران است !!!
چند دقیقه ای بیشتر طول نمی کشد که یکی یکی می آیند سراغمان و جز یک نفر (که از لیبی آمده است) بقیه را با خوشرویی مرخص می کنند. با خیال راحت به سمت گیت پرواز می روم. پروازی هشت ساعته در پیش دارم. پرواز به کشوری که همیشه در باره اش چیزهای خوب می شنوم.

ادامه دارد…


سفر به کانادا – قسمت دوم: واترلو، کانادای کوچک

سفر به کانادا – قسمت سوم: از واترلو به تورنتو

سفر به کانادا – قسمت چهارم: آبشار نیاگارا

سفر به کانادا – قسمت پنجم: آفریقا در کانادا

سفر به کانادا – قسمت آخر: از اتاوا تا مونترال در پنج روز

توجه: این مطلب به صورت اختصاصی برای ‏Writeage.com‏ نوشته شده درج تمام یا قسمتی از ‏این ‏مطلب، ‏تنها با ذکر نام سایت و آدرس دقیق این صفحه مجاز است.

12 دیدگاه

  1. عالی بود دکی انشاا… قسمت بشه ماهم بریم .یکی از بزرگترین ارزوهام سفر به کاناداست راستی شما نمیتوتی راهی جلو پام بزاری تا منم بتونم اقامت کانادا بگیرم؟؟؟؟؟؟

  2. در جواب به دوستی که گفته اند “بخاطر یکی دو ساعت تاخیر اضافه قرار نیست ما ایران ار را ول کنیم بریم از klm و امارات بلیط بخریم”
    1- باید بگویم کسی نظر مرا نپرسید وقتی که آقایان تصمیمهایی میگرفتند که موجب تحریم نفتی ما شد. حالا که اینطور است حقیر خود را مسئول نمیدانم که با تبعات تلخ تصمیمات دیگران زندگی کنم.
    2- هواپیماهای ایرانی باید در رقابت واقعی با شرکتهای خارجی قرار بگیرند تا کیفیت خدمات آنها بالا بماند. من و شما بعنوان مصرف کننده همیشه باید دنبال مناسبترین خدمات برای کمترین قیمت باشیم. اگر این قاعده را شکسته و با ایران ار به صرف ایرانی بودن آن پرواز کنیم، به آنها کمکی نکرده ایم. داستان همان داستان سوار شدن خودروی ایرانی و خارجی است.
    عزت زیاد

  3. سلام ممنون از نوشته خوبتون،یه نکته را میخواستم یاد آور شوم:
    -اگه اونا قرار نیست با تحریم سوخت از گرسنگی بمیرن ما ایرانی ها هم قرار نیست با یک یا دو ساعت بیشتر طول کشیدن پروازهای اروپا به ایران ،ایران ایر را ول کنیم و بریم از klm و امارات بلیط بخریم!!.من خودم ساکن فرانسه هستم همه جا مشکلات خودش را دارد این درست نیست که مشکلات فقط مختص ایرانه.

  4. دكتر بسيار عاليست. من هميشه نوشته هاي شما را ميخوانم ولي نظر نميدادم. ولي ميگم عاليه. مرسي. سفرنامه آفريقا را هم تمام كنيد.

  5. سلام دکتر
    کجا بودی….خیلی وقته بی خبریم
    دکتر میشه دفعه ی دیگه که از ایران میری بیرون منم تو چمدونت بزاریو ببری
    قول میدم بین راه غر نزنم…هر موقع خواستی هم از هواپیما بدون چتر بپرم بایین
    ولی خارج از شوخی خیلی با حالی
    شادمان کردی….زود پیش…ما….بیا

  6. حمیدرضا جان لطف داری. بله، سفرنامه آفریقا فعلا ناتمام مانده. نمی دانم فرصتی برای تکمیلش پیدا می کنم یا خیر اما این سفرنامه کانادا رو حتما سعی می کنم کامل بزارم. موفق باشید

ارسال یک پاسخ