همه چیز از آن کامنت کذایی شروع شد. کامنت گذار که خودش را روابط عمومی جشن پرشین بلاگ معرفی می کرد اینگونه نوشته بود:
وبلاگ شما در بین 100 وبلاگ برتر نظر سنجی پرشین بلاگ قرار دارد از شما دعوت میکنیم در مراسمی که به همین مناسبت برای تقدیر از وبلاگ نویسان برتر ترتیب داده شده است شرکت فرمائید . برای ثبت نام و دریافت اطلاعات بیشتر می توانید از روز یکشنبه یازدهم خرداد بین ساعات 16 تا 20 با تلفن های زیر تماس حاصل فرمایید .تاریخ برگزاری 23 خرداد ماه – محل برگزاری دانشکده مدیریت دانشگاه تهران
اما ازآنجا که ما در ایران زندگی می کنیم الزاما مسایل آنگونه که بنظر می رسند نیستند! با هم گزارشی می خوانیم از آنچه به نام تقدیر اتفاق افتاد و در واقع توهینی بیش نبود.
یکی از تفاوت های بزرگ زندگی در ایران با مابقی دنیای مدرن و غیر مدرن بدون شک عادت کردن یک به یک افراد جامعه به پدیده ای به نام توهین پذیری ست امری که همیشه و همه جا با ما بوده است و نشناختن حقوق اولیه و انسانی ما ایرانی ها، بر شدت و حدت ماجرای آن کاملا افزوده است، بگونه ای که در اکثر سناریوهای روزمره زندگی به قدری با این مقوله مانوس و هم خانه شده ایم که در اغلب اوقات حتی اعتراض به آن را نیز از یاد می بریم.
داستانی که این بار از آن سخن می گوئیم نیز از سنخ همین ماجرا و حکایت طلب احترام از سوی یکی از قدیمی ترین های وب فارسی یعنی پرشین بلاگ است. وب سایتی که بسیاری از ایرانی های این نسل، آن را با تاریخچه وبلاگ نویسی در ایران هم عرض می دانند و گستردگی و اعتباری که در گذر این سالها برای این درگاه ایرانی پدید آمده است امری نیست که بر کسی پوشیده باشد. اما آیا گردانندگان بشدت محافظه کار این وب گاه ایرانی به ارزشی که در این مدت برای خود از این رهگذار بدست آورده اند واقف می باشند؟ و آیا برای رسانه ای با بیش از شش یا هفت سال حضور در وب فارسی، حرکت به سوی رسانه های زرد پوپولیستی، یک جهش بزرگ رو به سطحی نگری محسوب نمی شود؟
در این رهگذار، گاهی کیفیت در حضور کمیت آنچنان فراموش می گردد که حتی بزرگترین هویت یک وب گاه یعنی نام آن نیز قربانی بازی های آشکار و پنهان گردانندگان آن می شود. از اینجاست که لزوم دستیابی به اعتبار گذشته و نمایش قدرت به سایر رقبای نچندان قوی این رده، وب لاگ نویسان سابق و “روز نوشت” نویس های فعلی را برآن داشته است که با عناوین پر جاذبه ای چون جشن صد وبلاگ نویس برتر ایران، بار دیگر به صحنه رقابت باز گردند. جشنی که به همه چیز شبیه بود الا به آنچه می بایست باشد.
اولین نکته ای که در بدو ورود به سالن همایش، کاملا جلب نظر می کرد، تعویض عنوان ابتدائی این جشن یعنی “ششمین سالگرد وبلاگ فارسی” با “ششمین سالگرد پرشین بلاگ” در پلاکارد های گوشه و کنار سالن بود امری که در همین ابتدا نشان از تقدیر و تجلیل گردانندگان از خدمات ارزشمند خود به جامعه ایرانی داشت. مراسم با اجرای موسیقی محلی به سبک این گونه سمینار ها آغاز شد و جذابیت خود را تا هنگامی که خواننده جوان گروه صدای گوش نوازش! را رها نکرده بود، حفظ گردانید.
ماجرا با لفاظی های بی مورد گوینده و تعارف های گاه و بیگاه او و بی برنامگی های فراوانی که در گوشه گوشه مراسم به چشم می خورد ادامه یافت و مراسمی که می توانست در بهترین حالت زیر یک ساعت به پایان برسد با نمایش های گه گاه کاملا غیر مرتبط با موضوع اصلی بیش از سه ساعت به درازا کشانیده شد.
در تمامی لحظات سعی فراوانی شده بود تا در راستای آنکه “ما چقدر خوبیم” صحبت های قانع کننده ای ایراد شود و برای دستیابی به این هدف از حضور شخصیت های برجسته و بعضا دست چندم هنری، سیاسی نیز استفاده شده بود و جالب ترین بخش مراسم وقتی بود که یکی از مهمترین مدعوین این جمع از اینکه در جشن ششمین سالگرد “بلاگفا” شرکت کرده است ابراز خرسندی کرد!
پس از کش و قوس های فراوان و تقدیرهای بی شماری که ترتیب دهندگان مراسم از خود بعمل آوردند نوبت به اصلی ترین بخش گردهمائی و اهدای جوائز به وبلاگ نویسان برتر ایران رسید جائیکه حتی از فکر آنکه در این مراسم توهین آمیز، شخصیت های قابل احترامی همچون “یک پزشک” و “دکتر مزیدی” حضور داشته باشند، بی اختیار دچار شرمندگی شدیدی شده بودم، امری که خوشبختانه رخ نداد و در میان پنج وب لاگی که بعنوان برترین ها ذکر شد تنها دو پرشین بلاگی در سالن حضور داشتند که بسرعت بروی سن حاضر شدند و با شعف فراوان دستان مدیر خود را فشردند، جایزه خود را گرفتند و ماجرا ختم به خیر شد.
جشن سالگرد پرشین بلاگ با تپق زدن های مداوم گوینده که در یک مورد در حضور صاحب یک وبلاگ اصرار داشت نامی که او برای آن وبلاگ ذکر می کند صحیح است و کم کم به تفریح حاضرین در سالن تبدیل شد ادامه یافت (از جالب ترین موارد این ماجرا تلفظ موبیل تایپ به جای مووبل تایپ توسط مجری بود) .
بسته های اهدائی به تمامی حاضرین در سالن نیز در نوع خود جالب توجه بود جائیکه گذشته از دو CD ایرانگردی، در بقیه موارد سعی فراوانی در القاء یک اندیشه مرتبط با بخش اندکی از جامعه شده بود و در این راه دست و دل بازی فراوانی نیز صورت گرفته بود.
ماجرا با ترک سالن پیش از پایان مراسم برای من و دکتر پایان گرفت و درست در همین لحظه بود که علت عدم حضور حتی یک وبلاگ نویس برتر در این سالن، بخوبی قابل درک بود: تجربه یعنی زندگی.در همین رابطه:
گزارش ویولت از مراسم
گزارش کیبرد آزاد از مراسم
روایت یک دختر ترشیده از ماجرا
موفق باشید
ای کاش زمانی که سه تفنگدار زحمتهای فراوان برای پرشین بلاگ می کشیدن رو می دیدید … و روزی که بو تورابی با چه شیادی پرشین بلاگ رو ازشون گرفت و رفاقت این سه رو به هم زد و حالا پرشین بلاگ کجاست ؟ حتی سواد آن را ندارند که Engine که فولادی سالها پیش طراحی کرد را تغییر بدند
خواستم نظر بدم دیدم همه چیز را دوستان گفتند .فقط شاکی شدنش واسه ما مونده
مملکت ما یک چرخه معیوبه.مثل اون اسبه توی مزرعه حیوانات
من کاملآ این اتفاقات رو پیش بینی کرده بودم واسه همین هم نیومدم.
من فکر نمیکردم بلاگر های با تجربه و خوبی مثل شما و یک فتحی و جادی و… هم بروید.
پرشین بلاگ خودخواه میخواهد همهی محتوای فارسی وب را به نام خودش بزند ولی من و شما نباید بذاریم.
دو بار که از این جشن ها بذارند کسی نره حساب کار میاد دستشون.
منم یه چیزایی در مورد اون روز نوشتم دوست داشتید سری بزنید و بخونید .
سلام
ممنون از سایت بسیار خوب شما
اگر امكان دارد در خصوص PSP هم مطلب بنویسید نه به عنوان كنسول بازی بلكه به عنوان یك پلیر خیلی حرفه ای
ممنون
ای آقا شما کجای کارید.
در کشوری که مردمش صبح تا شب باید جون بکنند و روزی بیش از 12 ساعت کار کنند و در آخر هم هیچی ندارند…
در کشوری که اتم را به جای نان به خورد مردمش میدهند…
در کشوری که سرشار از نفت و گاز است، مردمش باید از سرما بلرزند و بنزین را جیرهای مصرف کنند…
، شما انتظار رعایت چه اصولی را دارید؟
با سلام به دوستان
دوست ژورنالیست عزیز من هر چه فکر می کنم این “زحمات عده ای” که شما از آنها نام برده اید را نمی بینیم شفاف تر صحبت کنید تا این زحمت کشان متواضع را بیشتر بشناسیم. در ضمن من و مجموعه Writeage هیچگاه ادعای فرهنگ سازی نداشته و نداریم و رویه پیش روی ما نیز مواضع فرهنگ سازی را در وب گاه مان نشان نمی دهد. در ضمن نمی دانم در این روز بخصوص در سالن حضور داشتید یا خیر اما اگر بودید که بی برنامگی و پر کردن فضاهای خالی با مواضع بی ربط سیاسی و اجتماعی توسط پرشین بلاگ را به وضوح می دیدید و گه گاه صحبت از شور مردمی برای وب لاگ هایی می شد که به اعتراف بسیاری از دوستان (نمونه اش را ویلوت عزیز در من و ام اس نوشته است) حتی نامشان را نیز اکثریت نشنیده بودند و از این گذشته به نظر من در جشنی که برای تجلیل از به اصطلاح ششمین سالگرد وب فارسی ترتیب داده شده است باید حداقل یک وب لاگ نویس در رابطه با این موضوع صحبت کند و نه عمو پورنگ در رابطه با خاطره ننه بلقیس و رادیو! و احتمالا قبول دارید که یک جشن وب لاگی محل هنر نمائی بزرگان موسیقی سنتی و راک ما نیست.
در ضمن دوست عزیز ما نمی خواهیم کسی شخصی دیگر را اصطلاحا لنگش کند فقط متن بالا سوگنامه ای بود برای یکی از امیدهای اولیه وب فارسی در جهت گسترش فرهنگ نوشتن که در ادامه متاسفانه پایش به بازیهای سیاسی (فقط کافیست لیست مدعوین به جشن را از نظر بگذرانید) گشوده شد و حتی Domain خود را نیز بر سر این کار از دست داد و در انتها نامی از آن باقی نمانده است تا دیگران به زشتی از آن یاد کنند
با تشکر
سلام
ببخشید من مثل دوستان تون نمی تونم واستون هورا بكشم، كه چقدر ادیبانه سعی می كنید زحمات عده ای رو نادیده بگیرید.
ادعای فرهنگ دارید ؟ چه كردید برای فرهنگ ؟ مطمئنا خیلی آدم بافرهنگ و ادیبی هستید كه درباره یك هنرمند (با كار قوی یا ضعیف) اینگونه اظهار فضل می كنید :” جذابیت خود را تا هنگامی که خواننده جوان گروه صدای گوش نوازش! را رها نکرده بود، حفظ گردانید.”
احتیاجی نیست كه دیگر بخش های نوشته شما رو مورد بررسی ریز قرار دهم، كه خودتون بهتر می دونید چی نوشتید و از چه شیوه ای استفاده كردید.
اما یه چیز رو مطمئن باشید
دوران اینكه یك عده بیرون گود بنشینند و بگویند لنگش كن گذشته، و خود كاری نكنند و تنها به دیگران ایراد بگیرند، و
فقط همین بیت رو برای نوشته شما می نویسم و گمان می كنم به اندازه كافی معنا داشته باشه كه :
بزرگش نخوانند اهل خرد
كه نام بزرگان به زشتی برد
سلام .
اگر به کسی برنخوره و اگر کامنتم توهینی به کسی تلقی نشه، خوشحالم که از روز اول انتخاب مسخره و کشکی برترین وبلاگ فارسی رو توی وبلاگم تحریم کردم.
با سلام و عرض ادب , خیلی دوست داشنم منم می تونستم شرکت کنم تا دوستان عزیز مثل شما را از نزدیک ببینم اما خوب به علت امتحانات دانشگاه موفق به این امر نشدم . ممنونم از گزارش مفصل
سلام به آرش و دکتر جان:
باید قبول کرد که اینجا ایران است جایی که حتی کمترین حقوق انسانی شناخته و درک نمی شود با وضع اقتصادی پیش آمده کسی به فکر فرهنگ نیست اگر هم کسی حرف بزند حسابش با کرام الکاتبینه. خودتون می دونید چی می گم .
از اطلاع رسانی خوبتون هم متشکرم.
سلام
همونطوری که شما فرمودید توهین پذیری و نشناختن حقوق اولیه و انسانی ما ایرانی ها همیشه ودر همه جا همراه ما بوده، من بعنوان یک روزمره نویس ، شاید بعد از یک رکورد سه ساله تقریبا چند ماهی هست که دوباره شروع به نوشتن کردم واون دعوت نامه را هم دریافت کردم ،اما بدلیل تجربه تلخ تری که در جای رسمی تری از این دست ،یعنی تقدیر از ایده های برتر ریاست جمهوری ، در جشنی مشابه همین جشن ،که فقط برای تبلیغ به قول شما ما چقدر خوبیم اکیپ آن گروه برگزار شد،حتی زنگ هم برای رزرو نزدم.
خیلی از آیتم های این جشن نشان می داد که پرشین بلاگ به دنبال اقتصاد و سیاست است و در این میان می خواهد از وبلاگ نویس ها به عنوان طمعه خود استفاده کند از خواندن گزارش ما هم غافل نشوید