بعد از اقامت کوتاهم در واترلو و دیدار کوتاهم از تورنتو حالا نوبت آن است تا به یکی از آرزوهای همیشگی ام جامۀ عمل بپوشانم. شخصا فکر می کنم آبشار نیاگارا یکی از چند مقصد دیدنی است که بیشتر انسانها در روی کرۀ خاکی نامش را بارها شنیده اند و دوست دارند آن را ببینند. من هم مستثنی نیستم و بازدید از این جاذبۀ طبیعی بی نظیر در کانادا یکی از نقاط اوج سفرم خواهد بود. در صورتی که علاقمندید در بازدید از آبشار نیاگارا با من همسفر باشید ادامه مطلب برای شماست.
به نظر می رسد با توجه به برنامه فشردۀ من، برای رفتن به آبشار نیاگارا، حرکت از تورنتو مناسب تر از واترلو است.
در حقیقت برنامه ام را طوری تنظیم کرده ام که تا ظهر در تورنتو بمانم و بعد از آنجا عازم نیاگارا بشوم. در مسیر حرکت به تورنتو با اینترنت موبایل جستجو می کنم تا یک تور مناسب از بین ده ها توری که روزانه از تورنتو به سمت نیاگارا می روند پیدا کنم. یکی را پیدا می کنم و از دوستم می خواهم با آن تماس می گیرد. آن طرف خط فردی نشسته که می گوید اسمش سیروس است. اول فکر می کنیم ایرانی است اما می گوید هندی است. او از دوستم نامش را می پرسد و او که اسمش داریوش است پاسخ می دهد” کوروش برادرِ سیروس”! این می شود که تا پایان سفر، سیروس مرا “برادر” می نامد!
به سایت که سر زده بودم فکر می کردم با شرکتی بزرگ طرفم و قرار است با اتوبوس راهی سفر 140 کیلومتری تورنتو- نیاگارا شوم اما وقتی سیروس سر ساعت 13:30 با ماشینِ سواری لینکلن اش مقابلم توقف می کند می فهمم که او رئیس، تلفنچی، راننده و راهنمای تور شرکت کوچک خودش است!
کمی بعد از آنکه یک خانواده مالزیایی عقب لینکلن می نشینند براه می افتیم. این خانواده شامل پدر، مادر و یک پسر نوجوان هستند و کمی نمی گذرد که سر صحبت را باز می کنیم. از آن خانواده هایی اند که عشقشان سفر است و به مدد پاسپورت مالایی شان به هر کجای دنیا که فکر کنی رفته اند. برنامه سفر فعلیشان هم برگشت از نیاگارا، رفتن به اتاوا و از آنجا پرواز به نیویورک است. قبل از اینجا هم در کرۀ جنوبی بوده اند. آنطور که صحبت می کردند به آنها به راحتی برای هر کشور دیگری در دنیا ویزا می دهند و حتی برای آمریکا صحبت از ویزای پنج ساله می کردند. برایشان خیلی عجیب بود وقتی گفتم چقدر ویزا گرفتن برای ایرانی ها سخت و دشوار است. آنطور که می گفت مالایی ها برای ورود به کشورهای اروپایی ویزا نمی خواهند (راست و دروغش با خودش).
ساعتی به گفت و گو می گذرد که به دهکده “Niagara-on-the-Lake” می رسیم.
این دهکده (که البته بیشتر شبیه یک شهرک کوچک ساحلی است) درست در حاشیه دریاچه اونتاریو و در مقابلِ غربی ترین بخش ایالت نیویورک آمریکا واقع شده است. در حقیقت از آنجا می توان به آسانی خاک آمریکا را مشاهده کرد.
در حقیقت رودی که به دریاچه اونتاریو می ریزد و از کنار Niagara-on-the-Lake می گذرد مرز بین کانادا و آمریکاست (نصف رود از آن کانادا و نصف دیگر از آن آمریکاست).
این شهرک نخستین جایی است که در جنگ قرن نوزدهم، ارتش آمریکا آن را از قوای انگلیسی گرفت و به اشغال خود در آورد و در همانجا هم شکست خورد و بعد از مدتی تا خود واشنگتن عقب نشینی کرد (و حتی انگلیسی ها ساختمان قبلی کاخ سفید را در آن جنگ به آتش کشیدند!).
Niagara-on-the-Lake شهرکی آرام و زیباست. از آن جاهایی که جان می دهد یک هفته در آن استراحت کنی و همه چیز دنیا را به فراموشی بسپری. از شهر که بیرون می رویم اینجا و آنجا درختان بزرگی را می بینیم که روی زمین افتاده اند. سیروس می گوید اینها اثرات تورنادوی وحشتناکی است که چندی پیش آمریکا را درنوردیده است. یادم می آید پیش از حرکت از ایران اخبارش را چندین بار دیده بودم.
کم کم به خود شهر نیاگارا می رسیم. به محض ورود احساس می کنم وارد یک شهر وسترن آمریکایی شده ام از آنها که در کودکی فیلمهایش را می دیدیم. خیابانهایی ساده و مستقیم که دو طرفش مغازه هایی با تابلوهای نئون رنگارنگ به سبک آمریکایی دیده می شوند. در کل سه چهار خیابان اصلی بیشتر ندارد.
و سرانجام می بینمش. یکی از زیباترین آبشارهای جهان در چند قدمی است. هنوز از بهت دیدنش بیرون نیامده ام که سیروس می گوید برای سوار شدن به کشتی تفریحی وقت زیادی نداریم و بهتر است پیش از دیدن آبشار از بالا، سوار کشتی بشویم و آن را از پایین ببینیم. پیش از سوار شدن به کشتی مرز آمریکا و کانادا رانشانمان می دهد که یک پل برفراز رودخانه نیاگارا است. روی پل ماشین ها و آدمها دیده می شوند که به سمت هر دو طرف در حرکتند. ظاهرا تا چند سال پیش کانادایی ها تنها با نشان دادن گواهینامه کانادایی می توانستند وارد خاک آمریکا بشوند و خیلی ها حتی نمی دانستند پاسپورت چیست! اما الان باید پیش از ورود پاسپورت کانادایی شان را نشان مرزبانی بدهند (و البته که ویزا نمی خواهند).
lign=”center”>مرز بین کانادا و آمریکا بر روی رودخانۀ نیاگارا
پس از پوشیدن روپوش های نایلونی آبی رنگی که به ما می دهند کشتی تفریحی به آرامی راه می افتد و لحظاتی بعد جلوی اولین آبشار (که به آبشار آمریکایی معروف است) هستم. صدها مرغ دریایی سر و صدا کنان بر فراز آبشار پرواز می کنند و گهگاهی یکی از آنها به درون آب سرد آبشار شیرجه می زند. آنطور که در تاریخ آورده اند آب این آبشار تنها یک بار در قرن هفدهم یخ بسته است. باید منظره بینظیری بوده باشد. هرچند یخ نبستۀ آن هم بینظیر و با شکوه است.
کمی جلوتر آبشار اصلی (که به نعل اسب Horseshoe معروف است) غرش کنان از ما استقبال می کند. کشتی تا چند قدمی آبشار می رود و تقریبا زیر آن هستیم. قدرت آبی که از ارتفاع 53 متری فرو می ریزد به حدی است که قطرات بسیار ریز و مه گونۀ آب بلافاصله خیسمان می کند. کلام قادر نیست عظمت ایستادن زیر این قدرت نمایی طبیعت را بازگو کند.
کشتی که برمی گردد با ماشین به قسمت بالایی آبشار می رویم. پارکی که در امتداد دو آبشار کشیده شده لذت پیاده روی و دیدن نماهای مختلف آبشار را دو چندان می کند. تنها از بالاست که می توان عظمت و بزرگی آبشار را به تمام معنی فهمید و همانجا هم می فهمید که چرا آمریکایی ها هم برای دیدن آبشار به سمت کانادایی آن می آیند.
در دور دست چرخ های توربینی عظیمی که برای تولید برق از این قدت عظیم طبیعی ساخته اند دیده می شود. ساعتی را محو دیدن آبشار و عکس گرفتن از زوایای مختلف آن می کنم و بعد سری به خیابانهای معدود شهر می زنم. شهر بیشتر شبیه یک شهر بازی است با موزه مانندهای عجیب و غریب مثل “موزه جنایتکاران معروف” و “موزه شخصیت های معروف مومی Waxed Celebrities Museum” و “موزه عجایب”.
از اینها تنها موزه شخصیت های معروف مومی را می بینم و بعد سری به مغازه های سوغاتی فروشی متعدد آنجا می زنم که یادگاری هایی منقش به نام نیاگارا را می فروشند.
با فرا رسیدن شب، نور افکن های عظیمی که در سمت کانادایی آبشار ساخته اند روشن می شوند و هر از چند گاه آبشار ها را به یک رنگ در می آورند که واقعا جالبند.
در حالی که از سفر نصف روزه ام به نیاگارا کاملا راضی ام با همراهان مالزیایی و هندی ام به تورنتو بر می گردم. از سیروس مقابل ایستگاه اتوبوس مرکزی تورنتو خداحافظی می کنم و با اتوبوس آخر شب به واترلو برمیگردم تا در کمتر از دو روز دیگر به سمت پایتخت کانادا، اتاوا حرکت کنم. خوشحال خواهم شد اگر در آن سفر نیز همسفرم باشید.
ادامه دارد…
سفر به کانادا – قسمت سوم: از واترلو به تورنتو
عالی بود ممنون با خوندن سفر نامه شما خیلی حس خوبی داشتم .
سلام… ما كه ارزوي رفتن داريم ، و مشكلات مالي وقتي ، تحصيلي و… پيش مياد و خب نميشه ولي هميشه از شما متشكر خواهم بود كه با نوشتن از سفرهاتون ميشه گفت به شخصه احساس ميكنم در لحظه در همان جايي بوده ام كه شما از ان نوشته ايد..
tanks
سلام منم مثل شمام
بسیار ممنون
لذت بردم
سیدعلی جان، خوشبختانه سایتهای بسیار زیادی هستند که در مورد قیمتها یا کیفیت زندگی در کانادا مطلب نوشته اند. در مورد آبشار باید عرض کنم که تا زیر آبشار (با کشتی تفریحی) رفتم اما جرات نکردم دوربین رو بیرون بیارم چون ضد آب نبود و خیس می شد!
سلام
از سفرنامه زیباتون ممنونم، اگر جزئیات بیشتری مثل قیمت ها و کیفیت مناطق ذکر می کردید بدون شک خیلی بهتر می شد. در ضمن نرفتید از زیر آبشار عکس بگیرید، شنیدم آنجا از همش زیباتره.
با سپاس
سلام دکتر
خیلی ممنون بابت این سفر نامه ی ادامه دار و عالی
راستی دکتر این کانادایی ها مگه کمبود آب ندارن که اینقدر این آب رو حروم میکنن….بیان یاد بگیرن….ما رودخونه ی دائمی رو تبدیل به موسمی میکنیم بیا و ببین…الان تو اون کویر “مرده رود” گل و بته در اومده….اینقدر زیباست که دل آدم رو میبره….زیباترین قسمتش هم خراب شدن پایه های 33 پل هستش….اینقدر منظره ی دل انگیزیه….تازه هنر سد سازیمون هم همه جا معروفه…..قراره تو حمام هر خونه ای 1 سد بسازیم تا آب به هدر نره…..دکتر 1 پیشنهاد بده برن رو نیاگارا سد بسازن….اون وقت میتونن 1 نیروگاه پسته ای برای تولید “”برق”””احداث کنن….مثل مرده رود
فعلا Au Revoir
سلام
عالی بود.
اون مالزیایی هم راست میگفت. اونا به اکثر نقاط اروپا (شایدم جهان) میتونن بدون ویزا سفر کنن. همه جا که ایران نیست!
سلام اقای دکتر مانده ی سفر نباشید.. البته ظاهرا خیلی بهتون خوش میگذره، به ما هم خیلی خوش میگذره با خاطره های شما ما هم انگار از پشت صفحه مانیتور رفتیم نیاگارا و برگشتیم. امیدوارم یه روز از نزدیک نیاگارا رو ببینم. بازم ممنون از گزارشهای زیباتون.
من همیشه پیگیر سفرهای شما بودم ولی اولین باری است که نظر میدم از زحماتی که برای تهیه گزارش میکشید ممنون واقعا خیلی جاهای زیبایی در دنیاست و ما بی خبریم.
ای کاش یک صفحه ویژه طراحی میکردید تا عکسهای بیشتری از سفرهاتونو دراون میذاشتید.
سلام ممنون آقای دکتر برای قسمت چهارم…ما حتما” مشتاقانه منتظرتون میمونیم . . .
خیلی زیبا بود! منم خیلی دوست دارم از نزدیک ببینمش:(
خدا قسمت کنه منم برم آرزومه از نزدیک نیاگارارو ببینم