نگاهی به نمایشنامه خسیس اثر مولیر

6
10664

خسیس از مشهورترین نمایشنامه های کمدی مولیر، نویسنده نامدار فرانسوی است. مولیر طنز را چاشنی حرص و طمع زشت یک انسان قرار می دهد به طوری که در طول داستان دیالوگ های هارپاگون در عین اینکه خنده را با ما همراه می کند، نفرت خواننده را به این شخصیت بیشتر می کند.اشخاصی مال دوست که عشق خود را با پول تقسیم می کنند.
همینطور که در مطلب قبل اشاره کردم هدف من انتشار مبحث نمایش و نمایشنامه نویسی است .بنابراین در ادامه این مطلب به بخش کوتاهی از نمایشنامه خسیس برای آشنایی بیشتر علاقمندان، می پردازیم.

نمایشنامه:خسیس (پرده اول: شامل پنج صحنه، پرده دوم: شامل پنج صحنه، پرده سوم:شامل نه صحنه، پرده چهارم: شامل هفت صحنه، پرده پنجم: شامل شش صحنه)
نویسنده: مولیر
مترجم: محمد علی جمال زاده

داستان: قهرمان داستان مرد ثروتمندی است بنام هارپاگون که زن او مرده، پسری بنام کلئانت و دختری به اسم الیز دارد. او بشدت پول به جانش بسته است تا حدی که پول خود را در زیر خاک پنهان می کند و روزانه چند مرتبه به آن سر می زند زیرا اعتقاد دارد«بهترین طعمه برای جلب دزدها، صندوق های آهنی است و اولین چیزی هم که مورد دستبردشان واقع می شود گاوصندوق است»، همچنین دختر خود را به مردی می دهد که جهاز نخواهد.
پسرش کلئانت عاشق دختری به نام ماریان می شود که حاضر است در صورت توافق نکردن پدرش با این ازدواج با ماریان به کشور دیگری سفر کند و با پول کمی زندگی کند ولی قبل از اینکه جریان ازدواج خود را با پدرش در میان بگذارد متوجه می شود پدرش هم می خواهد با ماریان ازدواج کند.
الیز هم عاشق والر است و برای اینکه پدرش والر را به دامادی بپذیرد، والر در نقش مستخدم وارد خانه هارپاگون می شود تا نظر او را جلب کند.
کلئانت به همراه نوکر خود تصمیم می گیرد پولی که هارپاگون در باغ چال کرده بود را بدزدد؛ سپس از پدرش خواست با ازدواج خودش با ماریان موافقت کند تا صندوقچه را به او برگرداند. از طرف دیگر مشخص می شود والر و ماریان،خواهر و برادر هستند و مردی که برای مسئله کاری نزد هارپاگون آمده بود،پدرشان است؛ سپس خواجه آنسلم (پدر ماریان و والر) تمام مخارج ازدواج را که هارپاگون بر عهده نگرفت، بر عهده می گیرد. در پایان کلئانت به ماریان، الیز به والر و هارپاگون به صندوقچه خود می رسند.

 

قسمتی از پرده اول- صحنه سوم

هارپاگون
لافلش(نوکر کلئانت)

 

هارپاگون-  من می خواهم مال خودم را پنهان بکنم و هر طور دلم می خواهد کشیکش را بکشم. واقعا چشمم روشن که حالا دیگر باید برای نفس کشیدن هم جاسوس و مدعی داشته باشم(بخود می گوید)مبادا به پول نقدم هم بو برده باشد.(خطاب به لافلش)انشاءالله دیگر نرفته ای پیش همسایه ها  چو بیندازی که من در منزل پول مولی پنهان کرده ام.

لافلش- مگر پولی پنهان کرده اید.

هارپاگون- نه، نمک بحرام، من کی چنین حرفی زدم.(به خود می گوید)نزدیک است بترکم.(خطاب به لافلش) فقط پرسیدم که انشاءالله از راه حرامزادگی نرفته ای این قبیل حرفها را شایع کرده باشی.

لافلش- وای، برای ما چه فرقی می کند که شما داشته باشید یا نداشته باشید.برای ما علی السویه است.

هارپاگون- حالا دیگر با من یک و دو هم می کنی.حقش این است چنان سیلی به بناگوشت بنوازم که حظ کنی.(دستش را بلند می کند که سیلی بزند) باز هم می گویم برو گم شو.

لافلش- خیلی خوب میروم بیرون.

هارپاگون- یک دقیقه صبر کن.ببینم چیزی که کش نرفته ای با خود ببری؟

لافلش- می خواهید چه با خود ببرم.

هارپاگون– بیا نزدیک. من باید ببینم .دستهایت را نشانم بده ببینم.

لافلش- بفرمائید این هم دستهایم.

هارپاگون- آن دستهایت را.

لافلش- کدام دستهایم را.

هارپاگون- دستهای دیگرت را.

لافلش- بفرمائید.

هارپاگون- آیا در اینجا چیزی پنهان نکرده ای؟

لافلش- خودتان نگاه کنید.

هارپاگون (شلوار و ساقهای پای لافلش را با دو دست میکاود)- چیزهای دزدی را ممکن است در این شلوارهای کوتاه مخفی کرد. ای کاش چند تن از کسانی را هم که اینطور مال دزدی را مخفی می کنند بدار می زدند.
لافلش(پیش خود)- آخ که این قبیل آدمها مستحقند که همان بلائی که از آن می ترسند بسرشان بیاید.اگر می توانستم ازو چیزی بدزدم خیلی لذت می بردم.
هارپاگون- باز چه چرندی به هم میبافی؟

لافلش- چه فرمودید؟

هارپاگون- از دزدی حرف میزدی؟

لافلش- می گفتم دارید پس و پیش مرا می گردید که مبادا چیزی دزدیده باشم.

هارپاگون- البته که می گردم.(جیب های لافلش را می گردد.)

لافلش- لعنت خدا بر خست و برهر که خسیس است.

هارپاگون- چه مزخرف می گویی؟

لافلش- با خودم حرف می زدم.

هارپاگون- بله، در خصوص خسیس و خست چه گفتی؟

لافلش- گفتم لعنت خدا بر خست و بر هر که خسیس است.

هارپاگون- مقصودت کیست؟

لافلش- اشخاص خسیس.

هارپاگون- کی خسیس است؟

لافلش- آدمهای پست و دون و لئیم.

هارپاگون- مقصودت چیست؟

لافلش- چرا اینطور دست پاچه شده اید؟

هارپاگون- برای هر چه دلم می خواهد.

لافلش- مگر خیال می کنید مقصودم شما هستید؟

هارپاگون- بتوچه که چه خیالی میکنم .هر چه دلم می خواهد خیال می کنم. اما
می خواهم بدانم وقتی این حرفها را می زنی طرف کلامت کیست؟

لافلش- طرف کلامم؟بند کلاهم.

هارپاگون- حالا که کلاهت را قاضی کردی من هم تو کلاهت میزنم هم توسرت.

لافلش- مگر بشما بر می خورد که من بهرچه خسیس است لعنت بفرستم.

هارپاگون- نه،اما من اجازه نمی دهم که تو زبان درازی و فضولی بکنی.خفه شو!

لافلش- من که اسم کسی را بزبان نیاوردم.

هارپاگون- اگر حرف بزنی بابایت را پیش چشمت می آورم.

لافلش- اگر من اسم کک بیاورم و کک به تنبان کسی بیفتد تقصیر من چیست.

هارپاگون- می خواهی خفقان مرگ بگیری؟

لافلش- البته حالا که پای زور و اجبار در میان است.

هارپاگون- هان! هان!

لافلش(یکی از جیب هایش را به او نشان می دهد.)- بفرمائید.این هم باز یک جیب دیگر.حالا راحت شدید.

هارپاگون- خودت بدون آنکه جیب و بغلت را بگردم پس بده.

لافلش- چه چیز را؟

هارپاگون- هر چه برداشته ای.

لافلش- من چیزی برنداشته ام.

هارپاگون- یقین؟

لافلش- یقین.

هارپاگون- پس خدانگهدار. برو بهر جهنم دره ای که دلت می خواهد.

لافلش- آفرین بچنین خدانگهداری و بچنین متانتی.

هارپاگون- من دیگر کار را بوجدان خودت وا می گذارم.(هارپاگون دری را که لافلش از آن بیرون رفته می بندد و بطرف پنجره باغ می رود و با خود می گوید.)این نوکر حرامزاده مرا خیلی آزار می داد و خدا را شکر که از شر این سگ پدر شل رهائی یافتم.

 

khasis-02.jpg

شخصیت هارپاگون: نمونه ای از اشخاصی است که در دوران کودکی دچار بحران، کمبود و اختلال در رفع نیاز های مهم انسانی بوده است.معمولا خانواده و نوع شخصیت والدین در شکل گیری خصوصیات و ویژگی های روانی افراد بسیار مهم است.ویژگی خسیسی معمولا در افرادی ایجاد می شود که در دوران کودکی با الگوهای خسیس و وسواس گونه در زمینه های مختلف مواجه هستند.
به خاطر اضطراب ،تشویش درونی و عدم امنیت روانی به یک موضوع خاص توجه زیادی نشان می دهد؛ مثلا توجه به پول، چون دائما نگران از دست دادن آن می باشد ،دچار تفکر شک و تردید هم می شود و سعی می کند از نقش دیگری استفاده کند تا مبادا دیگران متوجه شوند که او ثروتمند است.
بنابراین چنین افرادی اغلب سعی می کنند که خود را فقیر نشان دهند؛ آنها مدام رنج و عذاب دارند و با بیان جملاتی سعی می کنند نقش نیازمند را نشان دهند و همچنین از افرادی که ثروتمند نیستند دوری می کنند تا مبادا از آنها درخواست پول کنند یا قصد دزدیدن اموال آنها را داشته باشند.

6 دیدگاه

  1. جالب بود
    اگه بخواي از يك كمدين كه با حركات و حرف هاي مسخره مردم رو ميخندونه و ولي حرف خاصي نداره سوال بپرسي چي ميگي؟

  2. سلام….مطلب جالبی بود….گرچه تا ته نخوندم….اما داستانش قشنگه…..من از طریق فید مطالب شما رو دنبال میکردم….اما حالا یه وبلاگ راه انداختم….بنا براین میام و بهتون سر میزنم…اگرم اجازه بدین شما رو لینک کنم…
    راستی یه سوال…با هزار تومان چیکار میشه کرد؟؟؟ شما چیکار میکنید؟؟؟ می تونید نظرتون رو در وبلاگ من بیان کنید….ممنون….

Comments are closed.