نخستین بار است که برای انتخاب عنوانی برای مطلبم اینقدر سر در گم هستم. آنهم مطلبی در باره یک فیلم که احساس درونی ام نسبت به آن اینقدر بدیهی و روشن است. فیلمی که به هیچ وجه دوستش ندارم. عنوانهای انتخابی قبلی برای این نقد منفی در باره فیلم 4 ماه ، 3 هفته، 2 روز اینها بودند: هیاهوی بسیار برای هیچ، خسته کننده و بی احساس، جنجال بزرگ… هر کدام را که دوست داشتید انتخاب کنید و اگر هم بیشتر علاقمند بودید ادامه مطلب را بخوانید.
در جشنواره کن امسال یک اسم بسیار شنیده می شد. اسمی عجیب و جلب توجه کننده که بیشک نامی جذاب و کنجکاوی برانگیز بود: 4 ماه ، 3 هفته، 2 روز در وهله اول این سوال را در ذهن همه ایجاد می کرد که این بازه زمانی نشانگر چه مفهومی می تواند باشد؟ چیزی که عصر همان روز نمایش فیلم به سادگی افشا شد تا شاید آخرین کورسوی امید به تماشای فیلمی خوب را خاموش کند. افشای این حقیقت که این بازه ، نشان دهنده زمانی است که پس از آن به اعتقاد ادیان، روح در بدن جنین حلول می کند ولذا سقط جنین پس از آن را قتل عمد می شمارند باعث می شود کم و بیش حدس بزنیم با چه فیلمی روبرو خواهیم شد. فیلمی در باره سقط جنین.
داستان فیلم کاملا یک خطی است: کل داستان در یک روز و یک شب اتفاق می افتد. یک دختر دانشجوی 22 ساله قصد دارد سقط جنین کند. او و هم اتاقی اش به هتلی می روند تا به کمک مردی به طور غیر قانونی از شر بچه خلاص شوند.همین! بقیه داستان هم بیشتر به یک راهنمای تصویری سقط جنین شبیه است.
از رئالیسم جادویی چیزهایی شنیده ایم. از فضای سرد حاکم بر رومانی در دهه 80 و حتی همین حالا. اما اگر یک فیلم ساز رومانیایی بخواهد از رئالیسم در سینما استفاده کند آنهم در فضای سرد و تاریک رومانی دهه 80 حاصلی جز فاجعه ای شبیه به این یکی نخواهد داشت. فیلمی که خدا خدا می کنید هرچه زودتر تمام شود و شما را از کسالت دیدن فیلمی که پایان آن با آغازش فرقی ندارد برهاند.
عمده ترین مشکل فیلم در داستان یک خطی آن است. داستانی در باره سقط جنین احتمالا برای مردان هیچ جذابیتی نخواهد داشت و برای زنان نیز دیدن صحنه های آن خوشایند نخواهد بود. این داستان ساده حتی به مدد بازی واقعا استثنایی بازیگران فیلم که انگار زندگی عادی خودشان را بازی می کنند هم نچسب از کار درآمده است. شاید یکی از دلایل، زبان فیلم(رومانیایی) باشد. عاملی که باعث می شود بجای توجه به دکوپاژ (اگر بتوان دکوپاژ را قابل قبول دانست) تمام توجه بیننده به زیرنویس معطوف گردد.
راستش حتی نمی توانم حدس بزنم نخل طلای نازنین جشنواره کن با چه معیاری به فیلم اعطا شده است. نخلی که پیش از آن به فیلمهای بسیار خوبی چون “باد بر فراز مرغزارها می وزد” ، “فارنهایت 11/9” و “رقصنده در تاریکی” اعطا گردیده بود.
دست آخر دیدن فیلمی رئال از سینمای سرد رومانی را(که سرمایش به صفر مطلق یا همان 459- درجه فارنهایت پهلو می زند) به هیچ کدام از دوستانم پیشنهاد نخواهم کرد.
من فیلمو دوبار دیدم هرچند فیلم سیاهی بود ولی از واقع گرایانه بودنش هم تو فرم و محتواش لذت بردم اینقدر بازی ها واقعی بود با اینکه نورپردازی و شخصیت پردازی نداشت انگار داری مستند میبینی و حرکت دوربین گاهن رو دست و اون لرزش هاش مزید بر علت بود حتی نبود موسیقی …
این چه نقد مزخرفیه؟! این فیلم انقد درجه یکه که اگر یه بچه ۵ ساله هم ببینش جذبش میشه و درگیرش میکنه این فیلم به تمام معنا شاهکاره
فیلم یک شاهکاره. تنها واژه ای که برای توصیف این فیلم پیدا میشه. احتمالا از نظر شما ۴۰۰ ضربه تروفو هم آشغاله چون کسی واسه مشکلات یه بچه اهمیتی قائل نیست.
چه دلیل قانع کننده ای