نمایش در ایران جایگاه خاصی ندارد. اکثر کسانی که در زمینه نمایش در ایران فعالیت می کنند از این وضعیت ناراحت هستند. نمایشنامه ای که در دنیا سر و صدای زیادی به پا می کند در ایران خواننده ی زیادی ندارد؛ تئاتری که با سختی برای نمایش آماده می شود، تماشاچی ندارد؛ و این باعث تاسف است . زین پس به عنوان یک همراه جدید در سایت عصر نوشتن می کوشم گامی هرچند کوچک در راه معرفی بیشتر این هنر دیرپا بردارم. برای شروع به یکی از نمایشنامه های بسیار ارزشمند ماکس فریش به نام آندورا که برای اولین بار در شهر زوریخ به روی صحنه آمد می پردازم.
آندورا(نمایشنامه در دوازده تابلو)
نویسنده: ماکس فریش
ترجمه: حمید سمندریان
«آندورا» ی این نمایشنامه با سرزمین کوچکی که واقعا به همین نام موجود است، ارتباطی ندارد.همچنین هیچ سرزمین دیگری مورد نظر نیست؛ بلکه آندورا فقط نامی است برای یک مدل.
خلاصه داستان:
آندورا، داستان غم انگیز و تاسف بار معلمی است به نام کان که در جوانی به کشور دیگری سفر می کند و در آنجا با زنی به نام سینیورا ازدواج می کند و صاحب پسری می شود. او همراه پسر خود به کشورش، آندورا باز می گردد .(مردم آندورا مسیحی هستند و با یهودی ها مخالف هستند).
کان برای کسب محبوبیت به همه می گوید آندری(پسرش) جهود است و او را از جنگ نجات داده است. کان با یک زن آندورایی ازدواج می کند و از او دختری به نام باربلین دارد. سالها می گذرد آندری و باربلین عاشق هم می شوند و کان مجبور می شود واقعیت را آشکار کند تا مانع از ازدواج شود. از طرفی خبر می دهند که کشور همسایه قصد حمله به آندورا را دارد، از آن به بعد مردم آندورا رفتار توهین آمیزی با آندری می کنند. کان زمانی واقعیت را آشکار می کند که نه تنها آندری بلکه هیچکدام از آندورایی ها این حقیقت را نمی پذیرند؛ در پایان آندری به خاطر جهود بودن از طرف دولت به دار آویخته می شود و کان که احساس پشیمانی می کند خود را در کلاس مدرسه دار می زند.
شخصیت های نمایشنامه:
در کل داستان با شخصیت هایی روبرو می شویم که در هر جامعه ای تعداد زیادی از آنها وجود دارد. در عمق داستان، فریش، نژادپرستی و تفاوت های مذهبی را به گونه ای تاسف بار به نمایش گذاشته است. حق و حقوق انسان ها محترم شمرده نمی شود و افرادی که هم کیش آنها نیستند را دشمن خود می دانند، چون خود را برتر از دیگران می بینند آنها را مورد تمسخر قرار می دهند.
شخصیت هایی که در آندورا وجود دارند با شعار صلح و آزادی زندگی می کنند در صورتی که در خود جامعه آندورا عدالت وجود ندارد.حتی در قسمتی از نمایشنامه، فریش، مردم آندورا را به گله ای از گوسفندان تشبیه کرده است.
دکتر: من می گم اونا جرات این کارو ندارن.حتی اگه در مقابل این همه چتر باز و توپ و تفنگ داشته باشن. اصلا اونا نمیتونن به ما حمله کنن. شاعر بزرگ ما« پرین » می گه: سلاح ما بی گناهی ماست. الان توی دنیا کدوم ملت هس که بتونه این ادعا رو بکنه؟ پرسیدم کدوم ملت؟ ملتی که مثل ما بتونه وجدان جهان رو بیدار کنه. ملتی که از گناه مبرا باشه.
شخصیت کان: کان فردی است که نمی خواهد ضعف های شخصیت او آشکار شود و سعی می کند در بین جمع و اجتماع، خود را انسانی محترم و انسان دوست نشان دهد. معمولا چنین افرادی به خاطر ترس ها و ترد شدگی در دوران کودکی، از خود واقعی جدا می شوند و خود ایده الی و خیالی خود را ایجاد می کنند. همچنین به علت کشمکش و تضاد درونی این افراد گاهی دست به اعمالی میزنند که باعث به وجود آمدن مشکلات بزرگی در زندگی خود می شوند.
کان: با خودمون فکر می کنیم که بالاخره یه روز حقیقتو می گیم. ولی غافلیم که دروغ زالوست و حقیقت رو مکیده.این زالو رشد می کنه.
سلام ببخشید میدونم این درخواست اصلا درست نیست ولی چاره دیگه ای نداشتم .
من خارج از کشور زندگی میکنم و به هیچ راهی نتونستم نسخه فارسی کتاب آندورا را خریداری کنم از عزیزان خواهشمند هستم اگر کسی نسخه الکترونیکی از این کتاب داره به این شماره برای من ارسال کنه
۰۰۴۹۱۵۷۸۸۲۶۴۹۴۶
آندورا خیلی غم ناک بود و من برای این نمایش نامه یک پوستر طراحی کرده ام
میشه خواه کنم اون پوستر رو ببینم
با تشکر فراوان از این اثر هنری
ما گروه تئاتر باران هم مشغول نمایش آندورا هستیم امیدوارم که کاره خوبی از آب در بیاد
سلام. الان كه كامنت شما خوندم سال ٩٦ همزمان با اجراي اون هست، واقعا بي نظير كار كردين، به تمام معنا هنري، نقش هاي آندري و پدرش فراموش نشدني ست. همه ي عوامل عالي بودن. تشكر بابت ساختن لحظه هاي ناب.
مرسی از این کار قشنگتون من آندورا رو خوندم خیلی جذاب بود. لطفا نمایشنامه های بیشتری رو بررسی کنید
خیلی جالب بود. حتما می خرم این کتابو.
داستانش ، که کشش لازم رو داره….. نخونده از شخصیت کان خوشم اومد…. برای اینکه خودش رو نشون بده ، جا بندازه…. حتی از بچه ش میگذره………!!
داستان عشق فرزند خونده ها هم خیلی جذابه داستان عشق آندری و باربلین، که هر دو از یک پدر هستن……..!!
خلاصه دیگه ، کتاب جالبی باید باشه…… از بابت معرفی مرسی.
اينكه يك مسيحي با يك يهودي ازدواج مي كنن مثل يه قسمت هايي از مدار صفر درجه اس
بايد خواندني باشه
خيلي ممنون
باید کتاب جالبی باشه …
مرسی که معرفیش کردید.