فرانکفورت به طور کلی شهر بزرگی نیست. حتی اگر اینطور نبود هم با وجود تعداد بسیار زیاد اماکن دیدنی در شهر، پیاده روی در آن لذت زیادی دارد. در سومین قسمت گزارش سفرم به اروپا، داستان یک روز کامل پیاده روی در فرانکفورت را برایتان نقل می کنم. اگر دوست دارید بیشتر بخوانید روی لینک ادامه مطلب کلیک کنید.
صبح زود از خواب بیدار می شوی تا به قول خودت زودتر گشت و گذارت را در شهر شروع کنی ولی دریغ… مگر صبحانه آلمانی هتل اجازه می دهد! به طور کلی میز صبحانه آلمانی بسیار جالب است. اگر حضور ذهن اجازه دهد تعدادی از غذاهای بوفه صبحانه هتل اینها هستند:
5 نوع نان – 3 نوع سوسیس، 3 نوع کالباس، تخم مرغ پخته و خاگینه، سیب زمینی پخته و سرخ شده، انواع سالاد فصل و فرنگی، 2 جور کره، 3 نوع مربا و مارمالاد، کرم کاکائو، گردو، آلبالو خشک، میوه شامل آناناس، سیب، نارنگی و خربزه البته همه به صورت پوست کنده و ورقه شده! به همراه آب میوه، قهوه، نسکافه و از همه جالبتر 15 نوع چای مختلف!
از صبحانه که دل بکنی می توانی برای گردش در شهر از نقشه کمک بگیری. البته نقشه در این موقعیت زیاد به درد نمی خورد چرا که از هرکجای این شهر شروع کنی چیزی برای دیدن هست. پس شروع می کنم به قدم زدن در طول خیابان تا می رسم به بزرگترین کلیسای فرانکفورت یا آنطور که خودشان می گویند “دووم” یا “Dom”. االبته از این دوومها در آلمان در هر شهری هست و معروفترینش هم دووم شهر کلن است که از قدیمی ترین هاست و بعدا در ادامه سفر به آنهم می رسم. این دوومها در واقع یک جور مسجد جامع مسیحی هستند. یعنی بزرگترین کلیسای شهر که معمولا بالاترین مقام کلیسا در آنها اقامت داشته و بعد از مرگ هم در همانجا به خاک سپرده می شود. چیزی که بیش از همه در این دوومها به چشم می آید عظمت و بزرگی بناهای آن است به طوری که بیننده در لحظه اول مرعوب بزرگی آنها می شود. بعد از ورود به داخل دووم در همان ابتدای ورودی عکسی از همین دووم که در جنگ جهانی ویران شده دیده می شود. عجب! با اینکه شنیده ام اکثر بناهای قدیمی آلمان در جنگ جهانی دوم بر اثر بمبارانهای بی وقفه متفقین با خاک یکسان شده اند و بعد از جنگ دوباره بازسازی شده اند باز هم باور نمی کنم این بنایی که الان روبرو یا داخلش هستم کمتر از پنجاه سال قدمت دارد (حداقل در مورد این دووم فکر می کردم بنا بیش از 500 سال قدمت دارد!) منتهی به حدی کار زیبا و با عشق بازسازی شده که هر کسی را با خود به آن دوران می برد.
اگر در ایران بزرگ شده باشی حتما این شعر معروف بارها به گوشت خورده است که “هنر نزد ایرانیان است و بس”. اما وقتی پایت را از ایران بیرون می گذاری می بینی اصلا این طور نیست! وقتی وارد یکی از کلیساهای حتی کوچک اروپا می شوی چنان کارهای هنری زیبا و متنوعی می بینی که متعجبت می کند! با خودت می گویی چندین سال طول کشیده تا چنین شاهکارهایی خلق شود؟ مجسمه های سنگی (و نه گچی)، مینیاتورهای عظیم با نهایت جزئیات، سقف های عظیم که تماما نقاشی شده اند، کف هایی که گاها با سنگ های بسیار کوچک ( 1 در 1 سانتی متر) به اشکال زیبا فرش شده اند و چیزهای زیاد دیگری که باید حتما دید. اما چیزی که بیش از همه برای من جالب است مجسمه های سنگی عظیمی است که همه جا به چشم می خورند. مخصوصا در این دوومها.
چیز دیگری که برایم جالب است این است که در کلیسا انواع کتابهای کوچک مذهبی و حتی غیر مذهبی مثلا راهنمای توریستی شهر و انواع کارت پستالهای مذهبی برای فروش هست منتهی کسی آنها را نمی فروشد! صندوقی کنار آنها قرار داده اند که خودت وجدانی مبلغ آن را به صندوق بریزی (خدا همه جا هست!). حتی شمع ها هم همینگونه هستند. هر شمعی که روشن می کنی 30 سنت به صندوق بینداز! وگرنه از در که بیرون بروی سنگ می شوی!
از دووم با همه عظمتش بیرون می آیم و چند قدم آنطرفتر به رودخانه می رسم. رودخانه ماین(Main) با اینکه یک شاخه از راین معروف است به خودی خود با دانوب رقابت می کند. تقریبا عرضی اندازه زاینده رود دارد منتهی به نظر من بسیار عمیقتر. رودخانه اما بر خلاف زاینده رود، بسیار تمیز است. کشتی های تفریحی بسیار شیک در کنار ساحل لنگر انداخته اند. در دو طرف رودخانه ساختمانهای بسیار زیبا به سبک قدیمی به چشم می خورد. و البته از اینجا چشم انداز زیبایی از آسمانخراشهای معروف فرانکفورت که به آن خیلی می نازند و آن را Skyline می نامند دیده می شود. در یک سمت رودخانه تقریبا هشتاد درصد موزه های فرانکفورت در امتداد خیابانی به ردیف منتظر بازدید کنندگانند. موزه هایی که دوست دارم ببینمشان اما دریغ از وقت کم!
به سمت دیگر شهر می روم. به سمت آسمانخراشهای معروف شهر. بلند ترین آسمانخراش شهر ، برج بانک اروپاست که در مجاورتش برج اصلی یا (Main Tower) قرار دارد که مقصد من است. از میان برجهای بزرگ فرانکفورت این تنها برجی است که تا کنون درهایش به روی بازدید کنندگان عادی باز شده است. می توانی با دادن 4.5 یورو تمام فرانکفورت را زیر پایت ببینی. شاید بهترین 4.5 یورویی که در عمرم دادم همین باشد! ارتفاع برج دویست متر است و 54 طبقه دارد. سوار آسانسور که می شوی مونیتوری داخلش هست که لحظه به لحظه نشانت می دهد با چه سرعتی و تا چه ارتفاعی بالا رفته ای! از آن بالا زیبایی های شهر دو چندان جلوه می کند. همه جا دیده می شود تا آن دور دست ها که کوه و دشت شهر را محاصره می کند. آن بالا تابلوهایی روی زمین گذاشته اند که موقعیت مکانها و ساختمانهایی را که می بینی تشریح می کند که مثلا این برجی که جلویت می بینی بانک اروپایی است و آن یکی برج تلویزیون و آن دیگری سالن معروف اپرای فرانکفورت.
همین جاست که یک دوست آلمانی پیدا می کنم. اسمش مارکوس است و اهل فرانکفورت. خیلی زود با هم صمیمی می شویم. می پرسد آیا ایرانی ها همه می توانند انگلیسی صحبت کنند؟ جواب می دهم اکثر جوانترها می توانند. از زندگی در ایران و آلمان با هم گپ می زنیم و خیلی چیزهای دیگر. می گوید سال گذشته در همین برج و در استودیویی که در طبقه زیرین (طبقه پنجاه و سوم) برج وجود دارد ازدواج کرده است. ظاهرا این استودیو را روزهای تعطیل اجاره می دهند به زوجهایی که قصد ازدواج در مکانی رویایی را دارند. اتفاقا در همین حین صحبت می بینم که یک گروه تلویزیونی بساطشان را بالای برج پهن می کنند. مارکوس به من می گوید اینها از شبکه یک آلمان آمده اند و می خواهند برای بچه ها گزارش هواشناسی به طور زنده پخش کنند. هوا این بالا بسیار سرد است.
مارکوس بسیار خونگرم و مهمان نواز است مثل بقیه آلمانی هایی که در این چند روز دیده ام (برخلاف آن چیزی که شنیده ام و شنیده اید آلمانی ها اصلا خشک و بد عنق نیستند بر عکس بسیار مهربانند). بعدا که کارتهایمان را با هم رد و بدل می کنیم می فهمم دکترای اطلاعات (Information) دارد.
از برج که بیرون می آیم هوا تاریک شده است. با اینکه خیلی خسته ام دلم نمی آید به هتل برگردم چون فردا باید به کلن بروم و روز بعدش هم خداحافظی با آلمان و رفتن به سمت ایتالیا. پس باز هم به راه می افتم تا در خیابانهای زیبا و از دم سنگفرش فرانکفورت قدم بزنم.
ادامه دارد…
قسمت اول | قسمت دوم | قسمت چهارم | قسمت پنجم | قسمت ششم | قسمت آخر
پانوشت: اگر دوست دارید عکسهای با کیفیت تری از سفرم ببینید می توانید سری به سایت Trek Earth بزنید. این سایت، به من اجازه می دهد هر روز یک عکس در آن آپلود کنم و عکس های آپلود شده دیگران را هم ببینم. متاسفانه در بعضی ISP ها قسمت اروپای سایت ف ی ل ت ر شده است. پس اگر نتوانستید چیزی از اروپا ببینید از قدرت خلاقیت ایرانی خود کمک بگیرید! در این سایت برای دیدن عکس های من drritalin را جستجو کنید.
مهدی جان سلام
متاسفانه فرصتش رو ندارم کمکتون کنم. باید ببخشید.
سلام من یک سفر کاری به اشتوتگارد دارم و بعد از ان می خواهم 7 الی 10 روز اروپا را بگردم می توانم خواهش کنم یک برنامه سفر به من پیشنهاد دهید
سلام
من دوبار هر بار یک ماه در یک شهر کوچک بنام مونستر در شمال غرب آلمان بودم و مردم مودب و مهربانی داشت.اما در شهر های بزرگ مانند هامبورگ آدم های عجیب غریب بیشتر دیده می شد.
سلام مهدی جان. ممنونم.
بله تمام عکسهای این قسمت رو خودم گرفتم.
موفق باشی
سلام
خیلی خیلی جالب بود.
عکس هایی که در متن گذاشته اید را خودتان گرفته اید؟
واقعا ممنون
سلام . جالب بود . متشکریم و موفق باشید . میوه چیان .
دکتر جان هنر نزد ایرانیان بود و بس.
من هم فرانکفورت بودم. مردم شهر های بزرگ مهربونتر هستند ولی اگر شهر کوچک باشی اینجوری نیستند