چشمه (The Fountain) آخرین ساخته فیلم ساز شهیر آمریکایی دارن آرونوفسکی(Darren Aronofsky) است که در سال ۲۰۰۶ و بعد از حدود شش سال زمان که صرف ساخته شدنش گردید به نمایش در آمد. فیلم از سه داستان تو در تو تشکیل شده است که در انتها به هم می پیوندند. با هم نگاهی می اندازیم به این اثر بی نظیر که بعد از مدتها لذت تماشای یک فیلم خوب را به من بخشید.
اگر کسی را عاشقانه دوست دارید به تماشای این فیلم ننشینید. این توصیه دلسوزانه را همین ابتدا بیان می کنم زیرا ایمان دارم اثرات تماشای این فیلم برای کسانی که عزیزی دارند و یا از آن بدتر عزیزی را از دست داده اند تا مدتها بر جای خواهد ماند. فیلمی که بی شک در ۹۵ دقیقه زمانش بارها اشک را بر گونه های بیننده حساس جاری خواهد ساخت.
فیلم با داستان یک شوالیه قرن شانزدهمی اسپانیایی به نام توماس (هیو جکمن) آغاز می شود. او در جنگلهای محل زندگی مایا ها سرگردان است تا شیره افسانه ای درخت حیات را برای ملکه اش (راشل وایز) بیابد.
داستان دوم و اصلی به زندگی دکتر تام کرئو (باز هم با بازی هیو جکمن) می پردازد که دیوانه وار به دنبال درمانی برای سرطان می گردد تا همسر دلبندش(ایز، با بازی راشل وایز) را از مرگ نجات دهد.
در داستان سوم که پانصد سال بعد روایت می شود و بسیار سورئالیستی است تام را دنبال می کنیم که در فضا روان است ، شناور بر جزیره کوچکی که تنها درختی کهنسال در آن وجود دارد. آنها به سمت یک سحابی عازمند که زمانی (ایز) از آن به عنوان مکان آرامش سخن گفته بود.
بله، داستان فیلم قدری عجیب به نظر می رسد اما پرداخت فیلم و بازیهای هنرمندان به قدری جذاب از کار در آمده که برای لحظه ای نمی توانی تصور کنی با یک داستان ساختگی که توسط خود (آرونوفسکی) هم نوشته شده مواجه هستید.
شاید اگر بخواهم تم اصلی فیلم را به صورت کوتاه بیان کنم این باشد که:
انسان قرنهاست که در افسانه یا واقعیت به دنبال راهی برای پیشگیری از مرگ بوده و هست(جایی از فیلم دکتر تام می گوید: مرگ هم یک بیماری است. پس حتما درمانی دارد و من آن را پیدا خواهم کرد) اما آیا خود مرگ به تنهایی به عنوان تولدی دوباره، زیبا نیست.
راستش باید بگویم بعد از دیدن تصویری که این فیلم از مرگ و زندگی پس از آن ارائه می دهد می توان با آسودگی بیشتری به مرگ اندیشید(آسودگی که هیچ وقت نتوانستم از مرور دوباره و چند باره کتابهای دینی و موعظه هایی که سالها برایمان گفته اند و درس داده اند کسب کنم!)
شش سال زمان برای ساخت یک فیلم زمان کمی نیست اما بعد از دیدن فیلم ، باید اعتراف کرد کهآرونوفسکی فیلمی از هر جهت عالی ساخته است. بازی بازیگران و تکنولوژی عظیم به کار رفته در فیلم همه و همه در به باور رساندن بیننده دست به دست هم داده اند. به اینها اضافه کنید موسیقی جالب و شاید کم نظیر فیلم (اثر کلینت منسل) را که خود سرچشمه بحث هایی بوده است.
راستش بعد از دیدن فیلم گشتی در اینترنت زدم تا شاید بتوانم نظر دیگر بینندگان فیلم را بخوانم اما در سایتهای فارسی زبان تقریبا هیچ اشاره ای به این شاهکار هنری نشده بود. بر خود لازم می دانم تماشای این اثر هنری زیبا را به همه دوستانم توصیه کنم.
من فكر ميكنم اتفاقا سينماي امريكا خيلي به فيلمهاي ديني به دقت فکر ميكنه و توليد ميكنه.چشمه هر چقدر هم معنوي باشه از مصايب مسيح كه مذهبي تر نيست.منتها مسيح به فروش ميلياردي ميرسه.علت فروش كم چشمه داستان پیچیده و ساختار مبهم و روايت تو در تو هست.مردم عادي حوصله تجزيه و تحليل ندارن.فيلم ٦سال روش كار شده پس جريانش خيلي مهمه.
سلام، فقط می تونم بگم یه شاهکار هنری و زیبا ست
، من رو حسابی به فکر وا داشت
با امشب سه شب از دیدن فیلم می گذره و من هنوز دارم توی ذهنم تحلیلش می کنم.
فیلم خوبی است.
فیلمی که تو رو درگیرش کنه خوبه. موسیقی چیز دیگریست
حوصله تایپ کردن ندارم. پس خیلی خلاصه میگم که شاهکار بود.
سلام بر همه
من هم امروز این فیلم را دیدم، مرموز، فرا طبیعی، بسیار جالب و واقعا مفهومی بود!
بعد از تمام شدنش گفتم حتماً باید به زودی دوباره فیلم را ببینم برای همین گفتم اول یه سرچی بکنم که عواملش چه کسانی بودند و موضوعش چی بوده و …
البته باید بگم که موسیقی فیلم منو به تماشای خود فیلم کشاند که واقعا جالب بود …
به کسانی که فیلم رو ندیدند پیشنهاد میکنم حتما این فیلم خوبو ببینند.
آرونوفسکی از اون دسته فیلم سازهاییه که در طول دوران هنری اش کشف نشده، یکی از مهمترین دلایل این مطلب هم به خاطر اینه که یک آمریکاییه و در جایی داره فعالیت میکنه که سینمای هنری رو در پایان دهه 80 خاک کردند و سینمای صنعتی رو جایگزینش کردن.
آرونوفسکی با supermarket sweep که پایان نامه اش برای فارغ التحصیلی از دانشگاه هاروارد بود، جایزه بهترین فیلم دانشجویی دانشگاه رو از آن خودش کرد.
با PI نشون داد که بلند پروازی های کارگردانهای بزرگ رو داره
با مرثیه ای برای یک رویا نشان داد که سبک کارگردانی های خودش رو داره.
با فانتین (چشمه) نشون داد که سناریو نویس فوق العادیه
اما از اونجا که هیچ کدوم از این فیلمها، مخصوصا فانتین فروش خوبی نداشت. آرونوفسکی ناچارا آرزوهاش رو زمین گذاشت و فیلم هایی ساخت که بیشتر به حال گیشه خوشایند بود تا حال و هوای خود آرونوفسکی.
آرونوفسکی کارگردان خوش فکر و خوش آتیه ایه که امیدوارم در آینده ارزشهای این کارگردان بزرگ بیشتر شناخته بشه.
یکی از مواردی که فیلمهای آرونوفسکی رو فوق العاده دوس داشتنی میکنه، موسیقی فیلمهاشه که تقریبا تمام فیلمهاشو clint mansel کار کرده، این آهنگساز خوش فکر با مرثیه ای برای یک رویا من رو تحت تاثیر قرار داد و با فانتین منو مجذوب خودش کرد.
clint mansel در آخرین پروژش، پروژه آهنگ سازی بازی mass effect 3 رو دست گرفته که این عنوان می تونه یکی از پله های ترقی کلینت منسل باشه.
ترکیب آرونوفسکی و منسل منو همیشه یاد کیشلوفسکی و پرایزنر می ندازه.
فیلمهایی که تماما جذابیت بودن
هنر بودن
موسیقی بودن
زیبایی شناسی بودن
فیلمهایی که توشون سینما، سینما بود.
شاد و سربلند باشید.
میشه یکی بگه از کجای فیلم فهمیدین که داستان سوم تو آینده اونم 500 سال بعد اتفاق می افته؟ جایی تو فیلم به این نکته اشاره میشه؟ چون من فکر میکردم داستان سوم تو ذهن تامی اتفاق می افته تو یه جای بی زمان و مکان نه آینده
در جواب دوستهایی که از شکست تجاری این فیلم گفته بودن : من فکر میکنم تنها دلیل این شکست سیاست جهانی ضد دینی که روی هالیوود تسلط داره باعث این قضیه شده؛
سلام
موسيقي متن فيلم واقعا غير قابل توصيفه
و شما را تا سر حد تخيل و به معناي واقعي عشق مي برد
فكر مي كنم با شنيدن اين آهنگ به خدا نزديكترم
این فیلم بی نظیر عمیق تر از یک اندیشه دینیست حقیقت داستان در آخرین سکانس فیلم نمایان است و آن چیز واقعیت است Reality
لطفا یکبار دیگر فیلم را ببینید.
بعد از سه بار دیدن فیلم، هنوز دلم می خواد به جای نقد، باز هم ببینمش. بعضی نقطه های نهفته ی درونم رو آشکار می کنه و مجبور می کنه بهشون فکر کنم. موسیقی فیلم استثنایی بود(کلاینت مانسل)
درووود بر شما من با شنیدن آهنگ این فیلم رفتم سراغش و با دیدنش حس آهنگ چندین برابر شد و واقعا عالی و غیر قابل توصیفه.
سلام بر همه ی هنرمندان و هنر دوستان
پیشنهاد می کنم به تمام بینندگان ای فیلم{مخصوصا منتقدان عزیز}:
لطفا مقاله ای در همین موضوع از بزرگ اندیش کازانتزاکی {قرن 18} به نام بیداری را بخوانید..
و انگاه اشک هوشیاری خواهید ریخت
گویا ارنوفسکی هم از روی این مقاله فیلم ساخته است{از نظر محتوایی}
و اینکه این فیلم دارای لایه هایی گسترده است و به دقت زیادی نیاز دارد
به طور مثال یک بار به شخصیتها توجه کنید وبار دیگر به شخصیتها و رابطه اشان با فضا…
با سلام
در حقيقت اين فيلم اشارهاي است محكم به واقعيتي كه خيلي ها از آن بي خبرند ،در آيين ها و اديان مختلف اشاره به اين موضوع شده است . در ابتدا ميخواهم فيلنامه نويس را تحسين در خوري داشته باشم و سپس :
تكامل، آرزوي بزرگ هر انسان بلند نظري است ، اما آيا مرگ راهي بسوي شگفتي است و يا پايان تلاش .
اشارهاي خواهم داشت براي دوستان اهل تفكر
در دين مبين اسلام اين اشاره در قرآن كريم آمده است :
موتوا قبل ان تموتوا (بميريد قبل از آنكه مرگ به سراغ شما بيايد)
تكامل يعني ملاقات با مرگ . حالا تصميم با شما
با بيماري ، حادثه ، كهولت و يا اراده .
یک فیلم متفاوت. بینظیر.
من بيشتر از ديدن فيلم موسيقي گوش مي دم، موسيقي اين فيل بقدري عميق و فوق العاده بود كه بعد شنيدنش فيلم رو ديدم، كه اون هم زيباتر از موسقيش بود
زیباترین فیلمی است که تا به حال دیده ام.بی نظیره.10 بار تا حالا نگاش کردم
یک نکتهی جالب در مورد این فیلم اینست که بر اساس آنچه در وبسایت ویکیپدیای فارسی آمده فروش این فیلم کمتر از بودجهی آن بودهاست. یعنی این فیلم به لحاظ تجاری یک شکست تلقی میشود. راستی چرا؟
فیلم زیبایی بود و موسیقی بسیار قدرتمندی دارد. من در هر بار دیدن فیلم چنان با موسیقی آن همراه میشدم که خود فیلم را ازدست میدادم و در نتیجه فیلم را چندبار دیدم و از آن خیلی لذت بردم.
مصطفی جان خیلی خوشحال می شیم تحلیلتون رو از فیلم چشمه یا هر فیلم دیگه ای به نام خودتون توی سایت عصرنوشتن منتشر کنیم.
موفق و پیروز باشید